loading...
دانشجویان روانشناسی روانسر92
عدنان شیرمحمدی بازدید : 63 چهارشنبه 16 مهر 1393 نظرات (0)

یاد داشته باشیم که این سه ماده‌ی تشکیل دهنده‌ی رابطه، عموماً به یکدیگر تبدیل نمی‌شوند. وقتی که اطرافیان، به زن و شوهری که «شوق» و «صمیمیت» از رابطه‌شان رفته یا اصلاً هرگز نبوده، پیشنهاد می‌کنند «فرزند بیاورید» تا رابطه محکم شود، می‌خواهند حفره‌ای را که در دیوار رابطه در اثر نبود شوق و صمیمیت شکل گرفته، با سیمان «تعهد» پر کنند!

- ما به زندگی با هم ادامه می‌دهیم اما به خاطر بچه‌ها.
- ما خیلی یکدیگر را می‌فهمیم، اما همسران خوبی نیستیم!
- درست است با هم اختلاف نظر داریم،‌ اما همه‌ی اینها حل می‌شود... .

 

اینها نمونه‌هایی از جملاتی است که انسانها، برای بیان وضعیت رابطه‌ی عاطفی خود به کار می‌برند. بسیاری از ما، با شنیدن این جملات،‌ انبوهی از توصیه‌های از پیش آماده داریم که معمولاً بر اساس تجربیات قبلی مان و نه الزاماً مدل‌های علمی و کاربردی، شکل گرفته‌اند.

شناخت مدل‌های علمی در حوزه‌ی روابط عاطفی، می تواند به شناخت بهتر وضعیت رابطه، تحلیل آن و تصمیم‌گیری‌های بهتر در مورد آن، منجر شود.

بعضی مدل‌های علمی هستند که همیشه می‌توانند برای بیان و تحلیل رویدادهای اطراف ما مفید باشند. "نظریه انگیزش مازلو" نمونه‌ای از این مدل‌هاست. مدلی که بیش از شش دهه از مطرح شدن آن می‌گذرد و اگر چه ده‌ها مدل کامل‌تر و دقیق‌تر دیگر پس از آن مطرح شده و مورد استفاده قرار گرفته‌اند، هنوز اصطلاحات مطرح شده در مدل مازلو به کار گرفته می‌شود.

هم‌ عرض مدل انگیزشی مازلو، برای تحلیل انگیزه‌‌های انسانها در رابطه‌های عاطفی، مدلی است که توسط روبرت اشترنبرگ پیشنهاد شده و طی سالهای اخیر، اگر چه شکل آن اصلاح و بهبود یافته اما کلیت آن همچنان ثابت است.

اشترنبرگ برای هر رابطه عاطفی، سه ضلع تعریف می کند: ضلع اول صمیمت و نزدیکی است. بعدی را شور و شوق و ضلع سوم را تعهد و تصمیم‌ نام‌گذاری کرده است.

بعد اول را می توان شامل حس نزدیکی، ارتباط و وجود یک پیوند ذهنی دانست.
بعد دوم، شور و شوقی است که می‌تواند در اثر زیبایی یا جذابیت جنس مخالف یا برانگیختن احساسات و هیجانات شکل بگیرد.
بعد سوم، می‌تواند ناشی از پایداری به قواعد و سنن اجتماعی باشد. یا ناشی از تصمیم یک‌طرفه یا دوطرفه که «فعلاً حفظ رابطه بهتر از رها کردن رابطه است».

میزان عشق و محبتی که در یک رابطه وجود دارد بستگی به حاصل جمع این سه بعد دارد؛ اما طبیعی است که سهم هر یک از این سه بعد در طول زندگی تغییر می‌کند.

شوق، ممکن است در اوائل یک رابطه، بسیار زیاد باشد. وقتی که زن یا مرد، با شنیدن صدای زنگ پیامک، ضربان قلبش تند‌تر می‌شود و لبخند بر لبانش می‌آید و برای ساعاتی کار بیشتر، انرژی می‌گیرد.
این شوق ممکن است مدتی یا مدت ها بماند. ممکن هم هست به تدریج، آتش آن فروکش کند. حالا وقتی زن یا مرد، صدای زنگ پیامک را می‌شنود، آهی می‌کشد و لبخندی تلخ به اطرافیان می‌زند و موبایل را دورتر می‌گذارد تا به حرف‌هایش ادامه دهد.

صمیمیت و نزدیکی هم، ثابت نمی‌ماند و کم و زیاد می‌شود. خاطرات مشترک، مسافرت‌های مشترک، سختی‌های ابتدای رابطه که زن و مرد در کنار یکدیگر پیموده‌اند، کتاب هایی که با هم خوانده‌اند، مهمانی‌هایی که با هم رفته‌اند، حرف‌هایی که پای سفره با یکدیگر رد و بدل کرده‌اند، همه و همه، پیوندی را می سازد که در ادبیات اشترنبرگ،«صمیمیت و نزدیکی» نامیده می‌شود.

تعهد و تصمیم هم، تغییر می‌کنند. زمانی که فشارهای اجتماعی، جدایی در یک رابطه را منفی تلقی می‌کنند، سهم تعهد در یک رابطه بیشتر می‌شود: "با هم می‌مانیم، نه به دلیل اینکه شوق دیدار هم را داریم، یا خاطرات گذشته، پیوندی ناگسستنی بین ما برقرار کرده است. بلکه بیشتر به این دلیل که اگر با هم نمانیم، جامعه و فرهنگ، با انواع اهرم‌ها و ابزارها ما را تحت فشار قرار خواهند داد."

تعهد ممکن است از جنس تصمیم هم باشد: "با هم می‌مانیم، چون فرزندمان کوچک است و زندگی با یکی از والدین برایش دردناک. ترجیح می‌دهیم که خودمان در کنار هم، ولو به سختی، زندگی کنیم. اما فرزندمان، سختی زندگی را تجربه نکند."

تعهد می‌تواند ناشی از اخلاق هم باشد: "نه به جامعه کار دارم و نه به فرزند. من به او گفته‌ام که در کنارش می‌مانم و باید در کنارش بمانم."

رابطه‌ی سالم، باید طعمی از هر سه مولفه را در خود داشته باشد. یکی کمتر و دیگری بیشتر؛ اما به هر حال هر سه مورد در کنار یکدیگر می‌توانند یک رابطه‌ی خوب را بسازند.

به یاد داشته باشیم که این سه ماده‌ی تشکیل دهنده‌ی رابطه، عموماً به یکدیگر تبدیل نمی‌شوند. وقتی که اطرافیان، به زن و شوهری که «شوق» و «صمیمیت» از رابطه‌شان رفته یا اصلاً هرگز نبوده، پیشنهاد می‌کنند «فرزند بیاورید» تا رابطه محکم شود، می‌خواهند حفره‌ای را که در دیوار رابطه در اثر نبود شوق و صمیمیت شکل گرفته، با سیمان «تعهد» پر کنند!

وقتی دختر و پسری که چهره و دارایی‌های مادی یکدیگر را پسندیده‌اند و معتقدند که اختلاف نگرش، مسأله‌ای جدی نیست و در طول زمان حل می‌شود، می‌خواهند خلاء صمیمیت و نزدیکی فکری را با «شوق» پر کنند.

وقتی شوقی وجود ندارد و دو طرف، هر روز با هم به گردش و مسافرت می‌روند یا مرد می‌گوید: همسرم زبانم را نمی‌فهمد. می‌خواهم در یک دوره‌ی آموزشی ثبت نامش کنم تا بهتر بتوانیم هم‌کلام شویم، می‌خواهد نبود شوق را با «خریدن هم‌کلامی و نزدیکی فکری» جبران کند.

رابطه‌هایی که به جدایی و تنش و شکست منجر می‌شوند، همیشه به دلیل رویدادهای عجیب و اتفاق‌های بزرگ به این سرنوشت دچار نمی‌شوند. ما که به خوبی حتی در مورد غذا آموخته‌ایم که «طعم» را «ترکیب» می‌سازد و برای درست کردن املت در شرایطی که گوجه فرنگی نیست، افزودن تعداد تخم مرغ‌ها راهگشا نیست، در مورد روابط عاطفی، بارها و بارها، حکیمانه، به جای گوجه، تخم‌مرغ‌های دیگری را به غذا افزوده‌ایم و ساده دلانه نشسته‌ایم تا این نیمرو به املت تبدیل شود!

بنابراین اگر رابطه شما با همسرتان دچار آسیب شده است، قبل از هر کاری بررسی کنید که کدام ضلع از اضلاع سه گانه از رابطه دچار مشکل است ، اگر این را بدانید، می توانید برای حل مسأله بر روی آن متمرکز شوید.

حرف های اشترنبرگ از دهه‌ی هشتاد میلادی تا چند سال اخیر، در قالب هزاران صفحه کتاب و مقاله بوده است. آنچه اینجا گفتیم،‌ مقدمه‌ای بر مدل نگرش او به رابطه‌ است. در آینده می توان بسیار بیشتر در این خصوص نوشت و خواند... .
www.beytoote.com/wedlock/movafaghiat-raz/read3-sides-husband.html

عدنان شیرمحمدی بازدید : 32 چهارشنبه 16 مهر 1393 نظرات (0)

 

اختلاف نظر بین همگان وجود دارد؛ اما برخی بلدند چطور رشته کار را به دست گیرند تا از دل اختلاف به نقطه ای مشترک برسند، برخی هم نه. برخی در مشاجرات خود ملایمند، برخی تند. حالا اگر این اختلاف میان همسران باشد و طرفین ندانند چه سبکی را باید پیش بگیرند، مسائلشان روزبروز حادّ تر می شود و عشق هم روزبروز بین آن دو کمتر خواهد شد. با این توصیف، به نظر می رسد دانستن سبک و سیاق مشاجرات برای جلوگیری یا حداقل مهار دعواهای میان زن و شوهر بد نباشد.

سبک دعواهای همسران عبارتند از:

انتقاد:
انتقاد یعنی حمله مستقیم به شخصیت همسر. انتقاد با کلمه «تو» شروع می شود، «تو باید تا حالا لباس های من رو می شستی. تو که می دونستی من امروز جلسه دارم. تو خیلی بی ملاحظه هستی» در انتقاد، ما طرف مقابلمان را کاملاً متهم و در مورد شخصیتش قضاوت می کنیم. شاید بهتر باشد که به جای انتقاد، از همسرمان شکایت کنیم. شکایت یعنی اینکه به جای زیر سوال بردن شخصیت او، به یک رفتار خاص اعتراض کنیم، ضمن اینکه شکایت با کلمه «من» شروع می شود. «من دوست داشتم که امروز تو لباس هام رو می شستی تا توی جلسه مرتب تر به نظر بیام». البته بعضی وقت ها چند تا شکایت پشت سر هم، دقیقاً همان قدر منفی است که انتقاد کردن؛ یعنی اینکه یک طرف قضیه شروع می کند به شکایت کردن از تمام رفتارهایی که از اول ازدواج تا حالا از آن ها ناراحت است. آخرین فرق شکایت و انتقاد هم این است که انتقاد خیلی مبهم است؛ یعنی معلوم نیست شما دقیقاً چه چیزی از طرف مقابل می خواهید: «تو اصلاً به فکر من نیستی». شکایت صراحت بیشتری دارد و دقیقاً معلوم است که چه حوزه ای از رفتار طرف مقابل را در بر می گیرد: «از اینکه امروز توی مهمانی جلوی چشم دیگران، بحث آشپزی بد مرا پیش کشیدی ناراحتم».

سرزنش:
سرزنش خیلی به انتقاد نزدیک است. اما در برخی موارد سرزنش ما واقعاً شروع می کنیم به بی احترامی و خردکردن شخصیت طرف مقابل. جملاتی که در این رابطه استفاده می شوند، دقیقاً قلب طرف مقابل را نشانه می روند و او را آزرده می کنند. غیر از بی احترامی، کارهای دیگری هم برای سرزنش کردن طرف مقابل می شود انجام داد! مسخره کردن و استفاده از زبان بدن مثل پوزخند زدن یا برگرداندن نگاه، دو مورد از معمول ترین این کارهای ناپسند هستند. بعضی از شوخی های خصمانه هم دقیقاً کار سرزنش را انجام می دهند و به همان اندازه منفی هستند. بعضی از زن ها و شوهر ها فکر می کنند که چون با هم ازدواج کرده و صمیمی هستند، می توانند با هر لحنی با همسرشان صحبت کنند، اما در واقع نیاز به احترام، یکی از نیازهای روان شناختی همه انسان ها در همه موقعیت هاست و ربطی به زن و شوهر بودن ندارد.

جبهه گیری:
بالاخره وقتی که از یک طرف انتقاد می شود یا کسی را سرزنش کنند، او هم ساکت نمی ماند. در معمول ترین حالت او هم جبهه گیری می کند و سرزنش را با سرزنش جواب می دهد. جبهه گیری واقعاً می تواند یک زندگی زناشویی را فلج کند. مشاجره که بالا می گیرد، واقعاً دیگر کسی روی منطق حرف نمی زند و فقط خرد کردن طرف مقابل اهمیت دارد. شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، بهانه آوردن برای توجیه رفتار، مخالفت با تمام حدس های همسر و تکرار حرف های گذشته انواع و اقسام جبهه گیری هستند.

سکوت:
مرد ها معمولاً از این روش برای خاتمه دعوا استفاده می کنند. اما زن ها فکر می کنند که سکوت به معنای خصومت و بی توجهی است. سکوت معمولاً دعوا را بد تر می کند، چون بحث منطقی با کسی که اصلاً «در خانه نیست» غیرممکن است! زوج های جوان و مخصوصاً مرد ها باید بیاموزند که سکوت راه حل خوبی برای رفع مشکلات نیست و باید با مذاکره همه چیز را حل کرد.

اگر می خواهید از دعوا خلاص شوید!!
با یکدیگر واضح و صریح صحبت کنید، ناراحتی های خود را صریح و گویا به همسرتان بگویید، هرآنچه شمارا ناراحت و عصبانی کرده است را در کمال آرامش و متانت برایش بیان کنید، خواسته ها و توقعات خود را دقیق و جز به جز برایش شرح دهید. در مقابل به گونه ای انعطاف پذیر باشید و انتقادپذیرانه برخورد کنید تا او هم بتواند به راحتی مشکلات و خواسته هایش را بیان کند. درشناخت یکدیگر کوشا باشید و به همدیگر در این زمینه کمک کنید.

به صورت طنز با یکدیگر صحبت کنید، شوخ طبع باشید و از جملات و کلمات طنز حداکثر استفاده را بکنید. مواظب باشید که شوخی ها و جملاتتان تحقیرکننده و توهین آمیز نباشد!

بر سر اختلاف هایتان توافق کنید، سعی کنید با صحبت و گفتگوی منطقی و عاقلانه، بر سر هر موضوعی که با هم اختلاف دارید به نقطه مشترکی برسید که هر دو احساس رضایت کنید. با کمی انعطاف و ازخود گذشتگی دوطرفه می شود بر سر اختلافات عمیق به توافق رسید. سپس از آن زمان به بعد به شیوه توافقی رفتار کنید.

وقت بیشتری را با هم بگذرانید، بعضی از زوج های جوان آن قدر از یکدیگر فاصله گرفته اند که دیگر علاقه ای نسبت به هم احساس نمی کنند، تنها به تفریح و میهمانی می روند و در خانه کمتر با یکدیگر صحبت می کنند. یک زوج ایده آل باید همه جا و هرلحظه از حال یکدیگر با خبر باشند و از حداکثر زمان برای با هم بودن استفاده کنند و بیشتر به گفتگو بپردازند، شوخی کنند، آشپزی کنند با هم مطالعه کنند یا به هر کار مشترکی که هر دوعلاقه دارند مشغول شوند. مهم این است که در کنار یکدیگر لحظات خوشی داشته باشند زیرا در کنار هم بودن علاقه ایجاد می کند، محبت را بیشتر می کند و زن و مرد می توانند بیشتر با یکدیگر تعامل داشته باشند. البته باید یادآور شد که ارتباط ها باید بر مبنای محبت ورزی، فداکاری و ابراز علاقه باشد نه دعوا و جرو بحث.

با احترام و ادب رفتار کنید، فحش و ناسزا ندهید و از گفتن کلمات ناشایست بپرهیزید. با عصبانیت و تندخویی بایکدیگر رفتار نکنید و سعی کنید رفتارتان محبت آمیز و سخنانتان همراه با مهربانی و خوش رویی باشد.

از جملات عاشقانه استفاده کنید، از «دوستت دارم»، «تو بهترین فرد زندگی من هستی» و جملات مشابه به موقع و هنگام انتظار استفاده کنید.

اشتباه های خود را بپذیرید، به موقع از همسرتان عذرخواهی کنید، هرگاه از همسرتان انتقاد می کنید از کارهای خوب او تعریف کنید، اما به گونه ای این کار را بکنید که برایش مشتبه نشود قصد فریبش را دارید!

با خانواده همسرتان رفتار خوب و متعادلی در پیش بگیرید، یادتان نرود که خانواده همسر شما خانواده دوم خود شما می باشند.

پشت سر همسرتان و خانواده او نزد دیگران بدگویی نکنید، بهتر است اگر مشکلی دارید با خود آن ها در میان بگذارید.

همسرتان را به شیوه های مختلف غافلگیر کنید، برای مثال، قبل از آمدن او به خانه، مقدمات یک جشن با شکوه (دونفره یا همراه با فرزندان) را فراهم کنید و غذا و موزیک یا فیلم مورد علاقه همسرتان را تهیه کنید و سپس به او تماس بگیرید و بگویید که کمی کسالت دارید و در خانه استراحت می کنید، هنگامی که وی وارد خانه شد با روی خوش به پیشوازش بروید و به گونه ای جذاب و متنوع از او استقبال کنید سپس جشن با شکوه تان را آغاز نمایید.

رفتارهایی که همسرتان را آزار می دهد ترک کنید یا به گونه ای انجام دهید که احساسات او کمتر تحریک شود.

سخت گیری نکنید و تعصب خشک نداشته باشید، مشکلات را جدی نگیرید و به طور کل با مسایل سخت گیرانه برخورد نکنید، نا امیدانه با همسرتان صحبت نکنید و به او نگویید که «نمی توانی» یا «نمی شود!»

در مشکلات یکدیگر شریک باشید، مشکل همسر شما، مشکل شما هم هست حتی اگر مربوط به خانواده وی باشد بازهم شما موظفید تا از هر کمکی دریغ نکنید. نسبت به موفقیت و شکست های همسرتان حساسیت و واکنش صحیح نشان دهید و در مواقع ناراحتی وضعیت او را درک کنید و دلجویی نمایید.

از همسرتان توقع بیش از حد نداشته باشید، مخصوصا از نظر اقتصادی همسرتان را در تنگنا قرار ندهید. حد و مرز خواسته هایتان را متناسب با روحیه او مشخص کنید تا ناخودآگاه به وی آزار نرسانید!

برای انجام کار ها از او رخصت بجویید، همسر شما شریک زندگی شماست و شایسته است هنگام اتخاذ تصمیماتی که زندگی او را تحت تاثیر قرار می دهد با وی مشورت کنید و نظرش را جلب کنید.

نگذارید نقش شما در زندگی همسرتان و نقش همسرتان در زندگی شما کم رنگ شود، همواره در زندگی مشترک تاثیرگذار باشید و نقش همسری خود را ایفا کنیدو نگذارید همسرتان احساس کند که در زندگی شما نقش و مسئولیتی ندارد.
منبع:آفتاب

www.beytoote.com/wedlock/tafahom/style3-fights-spouses.html

عدنان شیرمحمدی بازدید : 40 چهارشنبه 16 مهر 1393 نظرات (0)

خانواده - درس خواندن - ده روش کارآمد برای درس خواندن
1- در فواصل زمانی کوتاه اما پیوسته درس بخوانید:
آمار نشان داده که ذهن انسان در زمان های کوتاه و مکرر بسیار متمرکزتر از زمان های طولانی عمل می کند. بنابراین حتی اگر فقط ده دقیقه برای درس خواندن فرصت دارید، آن را به فواصل زمانی کوتاهتر تقسیم کنید. همچنین بهتر است پس از هر ده دقیقه درس خواندن به خودتان استراحت بدهید ...
 
ده روش کارآمد برای درس خواندن

درس خواندن و تحصیل و کنکور - ده روش کارآمد برای درس خواندن
از آنجا که مغز انسان به منظور "ساخت پروتئین" و تجدید نیرو به زمان نیازمند است، این روش کارایی بسیاری دارد. زمان استراحت به مغز فرصت جذب آموخته ها را می دهد، در مقابل درس خواندن برای مدت زمان طولانی نه تنها کسالت آور است، بلکه باعث خستگی، ایجاد استرس و گیج شدن می شود، در نتیجه قدرت یادگیری را کاهش می دهد.
 
2- با خیالی آسوده استراحت کنید:
اگر زمان شما اجازه می دهد به منظور تجدید قوا، یک روز کامل را به استراحت بگذرانید. (مثلا" هر یک ماه یکبار ، مخصوصا" بعد از دادن یک آزمون آزمایشی ، یک استراحت یک روزه یا نصفه روزه ، به خود بدهید.) با این کار ممکن است احساس عذاب وجدان کنید و مرتبا با خود بگوئید : "باید امروز را هم درس می خواندم" و زمان گرانبهایی را که به استراحت تخصیص داده اید، با استرس سپری کنید. اما همانطور که در بالا اشاره شد، فراموش نکنید که در حالت استرس مغز اطلاعات جدید را جذب نمی کند. یک روز را به فراغت بگذرانید و احساس بدی از درس نخواندن خود نداشته باشید. فقط سعی کنید در این یک روز بیشتر به فعالیتهای مورد علاقه و خواب بپردازید . کمتر فعالیت ذهنی سنگین ، مثل شرکت در بحثهای سیاسی یا دیدن چند فیلم سینمایی فلسفی و ... بپردازید . بیشتر به فعالیتهای سبک بدنی و ورزشی و نشاط آور بپردازید.
 
3- وضعیت جسمی خود را در نظر بگیرید:
در زمان‌هایی که خسته، عصبانی، حواس پرت و شتاب زده هستید درس نخوانید. زمانی که مغز انسان در حالت آرامش است، مانند یک اسفنج اطلاعات را جذب می‌کند، برعکس زمانی که استرس دارید، تلاش شما برای یادگیری بی فایده است، زیرا در چنین حالتی مغز اطلاعات را دفع می‌کند. هیچگاه در زمانی که فکر شما به چیزهای دیگری مشغول است، خود را مجبور به درس خواندن و یادگیری نکنید، این کار چیزی جز اتلاف وقت نیست. به همین دلیل همیشه توصیه می کنیم که به حواشی کنکور و نتیجه ی کنکور و حرف مردم و درکل ،موارد استرس زا فکر نکنید.
شعار همیشگی من(( شما فقط درس بخوانید و حداکثر تلاشتان را انجام دهید و در نهایت نتیجه را به خدا واگذار کنید.))
 
4- درس ها را در همان روز مرور کنید :
زمانی که چیز جدیدی یاد می گیرید، سعی کنید در همان روز نکات مهمش را دوره کنید. با گذشت چند روز، برای یادآوری آن مطالب به تلاش بیشتری نیاز خواهید داشت. به هر حال یک مرور سریع در انتهای روز، باعث ماندگاری بیشتر در مغز و یادآوری آسانتر مطالب خواهد بود. مخصوصا" در مورد دروس اختصاصی و مطالب سنگین ، مرور و حل کردن چند تمرین ، چند ساعت بعد از تدریس ، بسیار مفید خواهد بود.
 
5- مرحله به مرحله پیش بروید: 
ممکن است باور نداشته باشید که همیشه از کل به جزء و از بزرگ به کوچک رسیدن ، روش کارایی در امر یادگیری در سنین مختلف است. در زمان درس خواندن ابتدا سعی کنید یک درک کلی از مطلب داشته باشید سپس وارد جزئیات شوید، با این روش امکان موفقیت شما بیشتر می شود.
 
6-محیطی مناسب برای درس خواندن فراهم کنید :
برای مطالعه ی مفید داشتن جایی مخصوص این کار ضروریست. بهترین مکان برای مطالعه میز شخصی و اتاقی جدا از جریان های غیر درسی است.
بهتر است میز مطالعه در کنج اتاق قرار داشته باشد به طوری که شما رو به دیوار قرار بگیرید. قرار گرفتن در محیطی بسته می تواند تا حد زیادی در حفظ تمرکز موثر باشد. از اطراف میز کار خود پوستر.مجله. کتاب غیر درسی. ضبط. تلفن وهر چیزی که حواستان را پرت می کند بردارید.
تمام وسایل مورد نیاز برای مطالعه را روی میز قرار دهید تا هنگام مطالعه دائما مجبور نباشید از جای خود بلند شوید.
نور اتاق مطالعه باید کافی و تلفیقی از نور سفید و زرد باشد. مثلا یک لامپ معمولی برای چراغ مطالعه و یک لامپ مهتابی برای اتاق. یا یک لامپ کم مصرف برای چراغ مطالعه و یک لامپ معمولی برای اتاق.
چراغ مطالعه باید حداقل 30 سانتی متر با کاغذ فاصله داشته و اگر راست دست هستید در سمت چپ میز و اگر چپ دست هستید در سمت راست میز قرار گیرد.
مطالعه مقدس استپس همیشه درست پشت میز بنشینید یعنی تمام مفاصل بدنتان زاویه ی 90 درجه داشته باشند. هرگز هنگام درس خواندن لم ندهید. دستتان را زیر سرتان نگذارید.روی میز نخوابید و ... و همیشه صاف بنشینید و هر وقت خسته شدید از جای خود بلند شوید. کمی داخل اتاق قدم بزنید و چند حرکت کششی انجام دهید سپس دوباره مشغول مطالعه شوید.
حتی اگر میز مطالعه ی شخصی هم ندارید روی صندلی نشسته و درس بخوانید چون روی زمین زودتر خسته می شوید.و
هرگز.هرگز.هرگز دراز کشیده و در رختخواب درس نخوانید.
تمام موارد بالا شرایط ایده آل برای مطالعه اند و لازم نیست همه ی این شرایط محیا باشند تا شما درس بخوانید. یادتان باشد کسانی در شرایطی کاملا متضاد با این ها به بهترین موفقیت ها رسیده اند.
خودِ درس خواندن اصل است پس هیچگاه اصل موضوع را فراموش نکنید.
7- میزان خستگی مغزتان را در نظر داشته باشید :
کاملا طبیعی است که گاهی مغز انسان در اثر خستگی، مطالب را فراموش می کند، این امر هرگز بدان معنا نیست که شما آدم کودنی هستید، به جای عصبانی شدن، سعی کنید چنین حالتی را پیش بینی کنید و با آن کنار بیایید.
تصور کنید که مغز شما لایه های اطلاعات را به ترتیب روی هم می چیند، با قرار گرفتن اطلاعات جدید در سطوح بالا، اطلاعات لایه های پایین تر کهنه شده و به آسانی قابل دسترس نخواهند بود، بنابراین به فراخوانی شما دیرتر جواب می دهند، مرور کردن تنها روش جلوگیری از چنین پیشامدی است. تست زدن بعد از خواندن مطلب هم یک نوع مرور محسوب می شود، تا آزمون!
 
8- با برنامه ریزی مناسب، درس خواندن را به عادت تبدیل کنید: 
عموما" اگر ساعات مشخصی از روز را برای درس خواندن برنامه ریزی کنید، خیلی زود به آن عادت خواهید کرد. بدون تخصیص ساعات مشخصی از روز، ممکن است هیچگاه وقت درس خواندن پیش نیاید. یک روش مناسب برای این کار یادداشت کردن زمان در دفتر روزانه است، درست مثل اینکه از پزشک وقت گرفته اید. برای این کار می توانید از جدول برنامه ریزی اسکینر ،استفاده کنید.
9-هدف داشته باشید :
یکی از دلایل اصلی که باعث می شود افراد به اهداف خود نرسند این است که معمولا آنها را دست نیافتنی می پندارند. در صورتی که با برنامه ریزی و مدیریت صحییح می توان به کلیه اهداف خود دست یافت.
کافی است سعی کنید فرق بین اهداف کوتاه مدت و بلند مدت خود را دریابید، اهداف بلند مدت را مانند یک رویا در ذهن بپرورانید و نگه دارید، در عین حال فعالیت های روزانه زندگی را به اهداف کوتاه مدت اختصاص دهید. مثلا" پولدار شدن ، مهندس شدن ، پزشک شدن و .... اهداف بلند مدت و مبهمی هستند. هر کدام از اینها مسیرهایی را می طلبند که شما باید این مسیرها را با تلاش و دستیابی به اهداف کوتاه مدت ، سپری کنید . مثل فارغ التحصیلی از دانشگاه با معدل خوب و اندوختن مهارت و تجربه در حین تحصیل ، قبل از آن ، گذشتن از سد کنکورو.... تا برسد به کوتاه مدت ترین هدف ، مثل اینکه فردا از 8 تا 10 باید زیست بخوانم و....
 
10- ناامیدی دشمن یادگیری است: 
افرادی که دائما خود را به دلیل کندی در یادگیری سرزنش می کنند، حتی اگر پیشرفتی مناسب و قوه یادگیری بالایی داشته باشند، همواره در استرس به سر می برند. در مقابل افرادی که به خود و سرعت یادگیری شان اطمینان دارند، حتی اگر از هوش و استعداد کمتری نسبت به گروه قبل برخوردار باشند، نتیجه کارشان بهتر است، زیرا این افراد انرژی خود را صرف نگرانی و حساسیت های بی مورد نکرده ، آهسته و پیوسته پیش می روند.

نکته ی آخر:
روش تست زدن درس های عمومی
پس از آنکه اطمینان نسبی حاصل کردید که درس را یاد گرفته اید. پس از گذشت حداقل 48 ساعت و حداکثر 130 ساعت به سراغ تست ها بروید.
حتما تست ها را با نمونه سوالات کنکور های سراسری سال های گذشته شروع کنید و بعد به سراغ نمونه سوالات آزاد و در نهایت به سراغ تست های تالیفی بروید.
حتما از همان ابتدا تست ها را در زمان معین بزنید و برای هر تست عمومی به طور متوسط 30 ثانیه زمان در نظر بگیرید.
 
پس از اتمام درصد خام خود را به این ترتیب محاسبه کنید:
تعداد صحیح ضربدر سه منهای تعداد غلط تقسیم بر کل سوالات ضربدر سه
اگر این درصد زیر 50 باشد باید بدون تعارف بگویم شما هیچ چیز از درس نفهمیده اید و باید از اول درس را بخوانید.
درصد ایده آل بالای 80 درصد است.
البته گاهی درصد پایین در اثر کمبود زمان به وجود می آید. اگر اوایل به این موضوع برخوردید ، زیاد مهم نیست ولی بعد از چند سری تست زدن نباید وقت کم بیاورید.


ravanpezshk.akairan.com/khanevadeh/tahsil1/dars5.html

عدنان شیرمحمدی بازدید : 77 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

اشک‌ها و لبخندها نشانه چیست؟


عضو هیئت مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران گفت: معمولاً در انسان شادمانی در تقابل با اندوه جلوه‌ می‌کند. کسانی که هیچ وقت اندوهی را احساس نکرده‌اند، شادی واقعی را نمی‌توانند درک کنند.   هیجانات انسان به دو گروه کلی تقسیم می‌شود؛ گروه اول، خلق است که عبارت است از حالت هیجانی نافذی که در کل زندگی روانی فرد متجلی می‌شود...ادامه در ادامه مطلب...

 


 اشک

عدنان شیرمحمدی بازدید : 50 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

شما خطرناکترین دشمن خودتان هستید !


  بزرگترین دشمن شما کیست ؟ اصلا تا حالا به این موضوع فکر کرده اید ؟ شاید فکر می کنید دشمنی ندارید اما باید رازی را به شما بگوییم : شما بزرگترین دشمن خودتان هستید ، 6 راهی که با خود دشمنی می کنید را در ادامه بخوانید .   برای مدت طولانی من زندگی تک...ادامه در ادامه مطلب...

خطرناکترین دشمن خود,بزرگترین دشمن

عدنان شیرمحمدی بازدید : 45 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

- توقع رضایت همیشگی داشتن

1- توقع رضایت همیشگی داشتن

در زندگی هیچ چیز ثابت و همیشگی نیست. همانطور که شادی مطلق وجود ندارد غم و اندوه مطلق نیز وجود ندارد. می توان گفت که تغییر در حس و حال ما وجود دارد که به طور مداوم بین شادی و غم در نوسان است. در هر زمانی به این فکر می کنیم که بعدا چه می شود و چه حسی خواهیم داشت – نوعی مقایسه بین میزان رضایت مندی خود در زمان های مختلف. در این مسیر، برخی از ما که حس غم و اندوه فراوانی داریم ، پس از التیام آن می توانیم به اوج شادی و لذت برسیم. به عبارت دیگر شادی و غم لازم و ملزوم یکدیگرند؛ یکی باعثمقاوم سازی و تقویت دیگری می شود. انسانها باید بدبختی و بیچارگی را بشناسند تا قدر عافیت را بدانند.

 

نکته مهم تمرکز روی جنبه های خوب زندگی است. شاید شما همه لحظه های زندگیتان را آگاهانه سپری می کنید و شاید درک کرده باشید که همه خوشبختی که به دنبالش هستید را درهمان لحظه دارید. اگر حس می کنید که لحظه ای که در آن هستید بهتر از آن چیزی است که می توانست باشد ، لذت شما بیش تر از حد و اندازه آن خواهد شد.

 

2- وسواس در بررسی خطاهای فردی

تصور کنید که در دوره دبیرستان به سر می برید یک سال معدلتان الف ، دو سال بعدی ب و سال بعدتر ج باشد. آیا شما روی داشتن معدل الف و یا ج زیاد فکر می کنید؟ آیا به خاطر معدل پایین خودتان را سرزنش می کنید؟ و یا در دوره ای که معدلتان پایین بود روی علایق و توانایی های شخصی خود تمرکز داشتید؟ من امیدوارم که متوجه ارزش طرز فکر دومی شده باشید.

 

هر روز صبح که از خواب بیدار می شوید، به سه چیز مهم زندگی خود فکر کنید و زمانی که به بستر می روید که بخوابید ذهنتان را پر از فکر های مثبت و کارهای کوچکی که در طول روز به خوبی از پسش بر آمده اید کنید. موفقیتهای خود را آزمایش کنید. قدرت تفکر خود را به سمتی هدایت کنید که باعث به وجود آمدن تاثیرات مثبت در زندگی شود. با خود مرور کنید که چه کارهایی را و چرا اغلب خوب انجام می دهید و خواهید دید که به طور طبیعی راههایی را پیدا می کنید که کارهای دیگر را هم به درستی انجام دهید. مناسب ترین روش برای لذت بردن از موفقیتهای زندگی این است که خود را به خاطر بی کفایتی در گذشته ملامت نکنید. اما در عوض، سعی کنید روی موفقیتهای فعلی مانور دهید.

  

3- داشتن زندگی روتین و مرده

رایج ترین و مخرب ترین اعتیاد در جهان ترسیم یک نوع زندگی راحت و روتین است. چرا وقتی 400 کانال تلویزیونی داریم به دنبال فقط یک سبک زندگی هستید؟ شما مثل کامپیوتر نیستید که تراشه را روی برد نصب کرده و یک برنامه را اجرا کنید ، زندگی چیز دیگری است. زندگی یعنی حیات. زندگی یعنی یادگیری و رشد با وجود هیجانات و استرس ها .

زندگی پر از معماهاست ؛ بعضی از آنها هیچگاه به جواب نمی رسند.این تمایلات ذهن جستجو گراست که به دنبال پاسخ می گردد و در میان ناشناخته ها شجاعانه سیر می کند تا به جواب سوالات خود برسد و همین جستجوهاست که به زندگی معنا می بخشند.

در نهایت ، شما می توانید بقیه زندگی خود را با حس تاسف در باره خود ادامه دهید و روال زندگی خود را با بی تحرکی سپری کرده و یا می توانید همیشه از وجود شگفتیهای زندگی متعجب شوید و از خود به خاطر تلاش برای حل مشکلات تشکر کنید. همه اینها فقط به ذهن خودتان بستگی دارد. اولین گام مشخص این است که خود را متقاعد کنید که از محدوده زندگی روتین خود خارج شوید.

 

4- اعتقادات محدود کننده

شما از عقاید خود رنج نمی برید. شما از بی اعتقادی خود رنج می برید. اگر در خود هیچ امیدی حس نمی کنید، به این معنی نیست که هیچ امیدی وجود ندارد؛ فقط به این علت است که شما به وجود امید اعتقاد ندارید. از آنجایی که ذهن مسوول هدایت بدن است ، نهایتا این ذهن است که باعث می شود رویایی به تحقق برسد و یا بالعکس. واقعیت زندگی شما بازتابی از اندیشه و تفکرات شماست و یکی از راههایی است که باعث می شود هرچه که بدان باور دارید اتفاق بیافتد. بعضی وقتها بهتر است آنچه را که فکر می کنید نمی توانید انجامش دهید حداقل تلاشتان را بکنید و در نهایت متوجه می شوید که شما واقعا می توانید. همه اینها از درون آغاز می شود. شما افکارتان را تنظیم می کنید و تنها کسی که می تواند سر پا نگهتان دارد ، خود شما هستید.

 

5- مقاومت در برابر ریسک پذیری

عشق و خوشبختی با ریسک همراهند . ریسک پذیری یکی از مزایایی است که باعث می شود آغوشتان را به دنیای زیبایی ها و فرصت ها باز کنید. ریسک پذیر بودن به معنی نقطه ضعف نشان دادن نیست ، به معنی نشان دادن بخش هایی از وجودتان است که تا قبل از این آن را نادیده می گرفتید. به معنی روبرو شدن با دنیای بیرون با قلبی پذیرا و پر از صداقت است و گفتن این جمله بهدنیا و جهان که :"من همین هستم. یا مرا همینگونه قبولم کن و یا ترکم کن"

 

خیلی سخت است که آگاهانه به دنبال خطر برویم. چرا؟ برای اینکه همراه با آسیب هایی است. اگر شما چهره واقعیتان را نشان دهید، این امکان وجود دارد که کسی شما را درک نکند و حتی پس بزند. ترس از چنین عواقبی آنقدر زیاد است که شما مجبورید برای محافظت از خود همیشه پشت نقاب مخفی شوید. اما دقیقا این تنها یک درد مداوم است که شما سعی می کنید از آن فرار کنید.

 

از آنجایی که عشق و خوشبختی نیازمند ریسک پذیری هستند، اگر این ریسک را از خود دور کنید درواقع لذتهای زندگی را از خود دور کرده اید.

 

6- از دیگران انتظار زیادی داشتن

همیشه این ذهنیت با شما همراه است که کارها باید چگونه انجام شوند. این ذهنیت باعث می شود که از واقعیت دور بمانید و باعث می شود که از درک واقعی خوبی های زندگی اجتناب کنید. راه حلش؟ ساده است. از توقعات خود کم کنید. قدرهر آنچه که دارید را بدانید. بهترین ها را بخواهید اما توقعتان را کم کنید. شما مجبورید که با واقعیت به جای جنگیدن ، کنار بیایید. اجازه ندهید که سطح انتظارات شما مانع دیدن خوبی ها و اتفاقات زندگیتان شود. زمانی که از سطح توقعات خود از دیگران و چیزهای دیگر کم کنید، می توانید از ماهیت واقعی آنها همان گونه که هستند لذت ببرید.

اکنون نوبت شماست ، شما چگونه با خودتان دشمنی می کنید؟ به ما هم بگویید.

عدنان شیرمحمدی بازدید : 70 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

چرا افسردگی در بارداری جدی گرفته نمی‌شود؟!


  افسردگی پس از زایمان، موضوعی است که از دیرباز مورد توجه قرار گرفته است؛ ولی طبق آخرین بررسی‌ها به نظر می‌رسد زنان در هنگام حاملگی بیش از دوره پس از زایمان مستعد ابتلا به افسردگی هستند و این درحالیست که در مقابل وجود آ‌گاهی نسبی درباره تاثیر افسردگی پس از زایمان بر سلامت...ادامه در ادامه مطلب...

 

عدنان شیرمحمدی بازدید : 46 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

ترسوها به خانه‌ بخت نمی‌روند

 

همان‌طور که فردی می‌تواند دلایل زیادی برای ازدواج کردن و تشکیل خانواده داشته باشد و با عزم و اراده‌ای پولادین آستین‌ها را بالا بزند و کفش‌های آهنی بپوشد، افرادی هم در نقطه‌ی مقابل‌ وجود دارند که دلایلی برای مجرد ماندن دارند و ترجیح می‌دهند تا پایان عمر تنها و بی‌همسر زندگی کنند. گاهی هم از ترس بعضی اتفاقات عطای ازدواج را به لقایش می‌بخشند. اگر شما هم یکی از این افراد هستید، و ترس‌های مخصوص به خود دارید که کسی قادر به درک آن نیست، یادتان باشد بهترین راه برای غلبه بر ترس، روبه‌رو شدن با آن است؛

 

- شکست‌های زیادی دیده‌اید

بدون شک مشاهده‌ی طلاق و جدایی دیگران، آن هم کسانی که یک روز با هزار عشق و امید ازدواج کرده‌اند، برایتان غیرقابل هضم است. حتی احتمال دارد خودتان فرزند طلاق باشید و بنابراین ازدواج کردن بیش از پیش برایتان سخت و دشوار باشد. چطور است نگاه‌تان را بچرخانید و به سوی افرادی نظر کنید که زندگی خوبی دارند و حتی راز و رمزهای موفقیت‌شان را جویا شوید. چنان‌چه این افراد را الگوی خود قرار دهید، ترس از شکست و جدایی چندان آزارتان نخواهد داد.

 

- وقتی مجردن بودن وضعیت مثبتی باشد

خیلی از اطرافیان‌تان به شما توصیه می‌کنند که ازدواج کنید، چنین افرادی معمولاً خودشان متاهل‌اند، در مقابل افرادی هم هستند که مجرد بودن را بهتر می‌دانند و به شما القاء می‌کنند، ازدواج نکنید و در دوره‌ی تجرد برای خودتان، خوش و خرم زندگی کنید، آن‌ها طوری از لذت‌های دوران مجردی حرف می‌زنند که گویی شما تا به آن روز مجرد نبوده‌ و از تمام این لذایذ بی‌خبرید! این افراد بی‌تجربه‌اند و یا خودشان نیز ترس‌هایی مخصوص به خود دارند و می‌خواهند با افزایش تعداد همگنان خودشان، بر ترس‌هایی که از ازدواج دارند، غلبه کنند. به جای گوش دادن بی‌چون و چرا به حرف‌های چنین اشخاصی، مسئله را برای خود تجزیه و تحلیل کنید و از خودتان بپرسید ازدواج چه ویژگی‌هایی دارد و چه شرایطی را برایتان فراهم می‌کند؟

 

- به خودتان شک دارید

اگر احساس می‌کنید توانایی حفظ بنیان خانواده را ندارید، نمی‌توانید مسئولیت‌پذیر باشید و یا به توانمندی‌های‌تان مشکوکید بهتر است به جای عقب کشیدن از راه ازدواج و تشکیل خانواده، به مشاوره مراجعه کنید. آن‌ها به شما خواهند گفت که تا چه اندازه با کسی که باید شریک زندگی باشد، فاصله دارید و در صورت عدم آمادگی راه‌کارهای مناسبی به شما خواهند داد.

 

- توقعات رنگ و وارنگ دیگران

گاهی هم همه‌چیز برای ازدواج‌تان مهیاست اما والدین خواسته‌های دیگری از شما دارند. آن‌ها می‌خواهند شما مدرک دکتری‌تان را گرفته باشید، جزء اساتید برتر دانشگاه شده باشید، شغلی با درآمد میلیونی به دست آورده و با ماشین مدل بالا به خواستگاری بروید یا در را برای خواستگار باز کنید. ولی تمام این توقعات با خواسته‌های خودتان از زمین تا آسمان فرق دارد. در این‌صورت دو راه پیش‌روی شماست؛ این‌که هم‌چنان برای راضی نگه داشتن دیگران با ترس‌ولرز تسلیم توقعات بی‌پایان‌شان شوید، یا سعی کنید آن‌ها را توجیه کنید که برای ازدواج کردن حتماً مدرک دکتری لازم نیست، حتماً نباید همه‌چیز تمام بود و اصلاً شیرینی زندگی مشترک در این است که در کنار همسر‌تان به آرزوهای‌ دیگرتان برسید.

 

در این صورت است که می‌توانید از ترس‌های‌تان بگذرید و با خیالی آسوده به همسر آینده‌ و معیارهایی که باید داشته باشد، فکر کنید.

منبع: باشگاه مجردها

عدنان شیرمحمدی بازدید : 40 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

خصوصیات بارز فرد خود شیفته


روانشناسان این روزها بسیار بیشتر از گذشته تاکید می کنند که باید خود را دوست بداریم و برای وجودمان ارزش قائل شویم.

روانشناسان این روزها بسیار بیشتر از گذشته تاکید می کنند که باید خود را دوست بداریم و برای وجودمان ارزش قائل شویم.

دوست داشتن خود بسیارهم خوب است و باعث اعتماد به نفس، پیشرفت و رسیدن به آرزوها می شود، اما تا آنجا که به خودشیفتگی نرسد.

خودشیفتگی یعنی تنها و تنها دیدن خود و به حساب نیاوردن دیگران که به سرعت باعث پراکنده شدن اطرافیان از دور و بر ما می شود.

در این گزارش 20 نشانه آدم های خودشیفه را برای شما می گوییم. بخوانید تا ببینید خود شیفته هستید یا خیر:

1 - خودشیفته ها دوست دارند دیگران را هدایت کنند و به آنان امر ونهی کنند

2 - خودشیفته ها تارکدنیا و جهان هستند

3 - مردان به خصوص مردان جوان بیشتر در معرض خودشیفتگی هستند

4 - خودشیفته ها معتاد به کار کردن هستند، ضمن اینکه در کار هم صبر کافی ندارند و به اجبار کار می کنند

5 - خودشیفته ها اغلب دروغ می گویند تا بهتر از دیگران به نظر برسند

6 - خودشیفته ها به جذابیت ظاهری و لباس پوشیدن بسیاراهمیت می دهند

7 - خودشیفته ها بیشتر از دیگران تمایل به بد و بیراه گفتن دارند

8 - خودشیفته ها صبر می کنند تا حرف دیگران تمام شود و بعد خودشان شروع به حرف زدن می کنند

9 - خودشیفته ها نیازها و خواسته های خودشان را نسبت به دیگران در اولویت قرار می دهند

10 - خودشیفته ها به روابط کوتاه مدت بیشتر علاقه دارند

11 - خودشیفته ها در روابط با دیگران آنها را فریب می دهند

12 - خودشیفته ها نسبت به آزار دیگران احساس پشیمانی نمی کنند

13 - دیگران تمایل زیادی به قطع رابطه با خودشیفته ها دارند

14 - خودشیفته ها از انتقاد بیزار هستند

15 - خودشیفته ها وقتی دست رد دیگران به سینه شان می خورد، تمایل به تنبیه آنها دارند

16 - خودشیفته ها با کم ارزش جلوه دادن دیگران در پی جلب تحسین برای خود هستند

17 - نزدیکترین افراد به خودشیفته ها معمولا همزمان هم به آنها عشق می ورزند و هم آنها را نادیده می گیرند

18 - خودشیفته ها تظاهر می کنند که از جنس مخالف خوششان نمی آید

19 - خودشیفته ها در حرف هایشان نام دیگران را از قلم می اندازند تا خود مهمتر به نظر آیند

20 - خودشیفته ها بیش از حد درباره خانواده ایده آل لاف می زنند، در حالیکه خودشان می دانند چنین خانواده ای ندارند

عدنان شیرمحمدی بازدید : 74 پنجشنبه 19 تیر 1393 نظرات (0)

با عشق زندگی کن

شخصی بود که تمام زندگی‌اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می‌گفتند به بهشت رفته‌است. آدم مهربانی مثل او حتماً به بهشت می‌رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرسیده بود. استقبال از او باتشریفات مناسب انجام نشد دختری که باید او را راه می‌داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت، او را به دوزخ فرستاد. در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت‌نامه یا کارت شناسایی نمی‌خواهد، هرکس به آن‌جا برسد می‌تواند وارد شود.

 

 

آن شخص وارد شد و آن‌جا ماند. چند روز بعد، ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت پطرس که نمی‌دانست ماجرا از چه قرار است پرسید چه شده است؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت: آن شخص را که به دوزخ فرستاده‌اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده‌است؛ از وقتی که رسیده نشسته و به حرف‌های دیگران گوش می‌دهد، در چشم‌هایشان نگاه می‌کند و به درد و دلشان می‌رسد حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت وگو می‌کنند، یکدیگر را در آغوش می‌کشند و می‌بوسند. دوزخ جای این کارهانیست! بیایید و این مرد را پس بگیرید.

 

 

وقتی راوی قصه‌اش را تمام کرد با مهربانی به من نگریست و گفت:

 

«با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی،

 

خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند»

 

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ برلی دانشجویان پیام نور رشته روانشناسی وهم چنین علوم تربیتی درست شده است.......... **همه انسان ها تنها با زایمان مادرشان به دنیا نمی ایند بلکه بارها وبارها به دلیل کسب تجربه های تازه زاده می شوند**
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 28
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 13
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 15
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 92
  • بازدید ماه : 220
  • بازدید سال : 836
  • بازدید کلی : 6,216